عکس نوشته مهرابی
شته خوش به حالت آدم خودت بودی
می گفت زنده ام به تو و باوری نداشت
این پادشاه پشت سرش لشکری نداشت
مانند آشنای غریبه در این جهان
جز مرزهای بسته ی خود کشوری نداشت
گفتم بمان که دولت عشق است بودنت
اما توجهی به چنین دلبری نداشت
وقتی که رفت قامت دیوار قد کشید
آنقدر قد کشید که دیگر دری نداشت
عکس نوشته تو آفتاب من بودی
عشق یعنی یک دروغ محض، نوعی درد سخت
دست از این کذب درد آور، از این باور بکش
دست از این زندگی، از این بلای سهم گین
از جنایت های این دنیای زجر آور بکش
نیست جای لحظه ای تردید،چشمت را ببند
قهوه ات را مَرد امشب با کمی سم سر بکش
عکس نوشته امشب عشق من از غصه بنویس
جای ماندن نیست،دنیا را رها کن پر بکش
قهوه ات را مَرد ،امشب با کمی سم سر بکش
بی تفاوت رد شو از مردم، میان دفترت
سنگ باش و گوش احساسات خود را کَر بکش
گوشه ای دور از هیاهوهای شهر لعنتی
پُک بزن سیگار خود را،زجر هم کمتر بکش!
عکس نوشته برگرد به خونه
من که گفتم این بهار افسردنی است من که گفتم این پرستو مردنی است
من که گفتم ای دل بی بند و بار عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار
آه عجب کاری به دستم داد دل هم شکست و هم شکستم داد دل
عکس نوشته پیک اول به سلامتی تو
راه کاوش:
گوره راهی که خویشتن را به آن سپرد
راه خنیاگر بی خوفی است
از خسران بدور،
که
نو یاقته است
سخن سنجیده میگوید و
با ذهن به افسار در آمده
جوارح را به پاکداشت عشق
حکمت میفزاید.
عکس نوشته خاطراتت را با یک نخ سیگار دود میکنم
شعر که میخوانی
یا شعرهایی که برایم میگویی
مگر با کدام باران در هم امیخته است
که اینچنین دریا را پشت پلک هایم غرق ابر کرده است…
شعر که میخوانی،
یا شعرهایی که برایم…
مگر نسیمای کدام بهارست ،
که اینچنین،
میترکاند پوست انار عشقمان را
که در این بی وزنی مدام ،اسمان زیر
پوستش میلرزید…
محبوبم!..
بگو برایم حرف بزن بگو
شعرهایت شگون کدام لحظه است
که عشق را به یاد چشمهایت به بازی گرفته است…